تو از عشق آفریده شدی تا مایه عظمتش باشی وتو با گمراهی ملکوتش را لرزاندی.
از کودکی آرزوی بزرگ شدنت را بردلت نگذاشت وتو مرگ برگ رادیدی و پاییز عمر را باور نکردی .
تو با خودت چه کردی؟ مهربانی روحت را بین ابرها جا گذاشتی و چه بسیار از قدرت عطا شده
سوء استفاده کردی.
تو خواری دیگران را جوابیه دوست خواندی؟
تو باخودت چه کردی ((دوست دلواپس توست))
پاس دار این دلواپسی را.شمع محفل کسی شو وبا عشق درآمیز.
بگذار مهربانی مرامت باشد و نیکخواهی عملت.بال و پر بهانه است.
پرواز را باجسم نه با روح بیاموز.
تو وجود داری که عشق را نشان دهی به سوی دوست بازگرد.
وآن چیزی شو که برای آن آفریده شدی ....
((دوست دلواپس توست))
لیست کل یادداشت های این وبلاگ