نمیدونم آدم مثل کوه باید باشه یعنی چی؟
یعنی خشک و بلندو سرسخت یا مقاوم ؟
یعنی من یه زن با وجود تمام ظرافتهای زنانه باید مثل این کوه باشم.
خشک و سخت و مقاوم یعنی واقعا نمیشه زن باشم ؟
نمیدونم اینهارو برای کی می نویسم خودم ؟ خودت ؟ یا امام رضا؟
توی این صحرا اون ته ها یه ماشین میبینم خیلی کوچیکه .
خیلی زیاد مثل یه خط یه سانتی توی یه مقوای کاغذ دیواری.
همین ماشینی که اگه بخوای داشته باشیش باید دنیا زحمت بکشی تا بخریش .
اونوقت از دور میشه اون خط یه سانتیه و اینجاست که
میفهمی اگه به اون چیزی که برات مهمه و براش زحمت می کشی از دور و با چشم
دور اندیش بهش نگاه کنی هیچ چیز نیست .
کاش دلم اینطوری بشه وسعت دلمو میگم. نمیدونم درباره چی دارم مینویسم ؟
اگر یه موضوع پیدا کردی شما یه اسم براش بذار!!!
****************************************************
(( آدمی بد دردیه ))
تو برو سفر سلامت
باسکوت دلنشینت در فاصله فرسنگهای دلها و قلبهامون تو اوج ناامیدی
و خستگی . وقتی دوست داری همه عمرت رو به دنیا بدی و بری و هرجارو میبینی
فقط تو هستی ! ! تو راه سفری که پراز خاطره های گذشته و غم های بجامانده بود
یه جوری که نبینم و نشنوم و نفهمم در سکوت دلنشینت بهم گفتی
(( تو برو سفر سلامت ))
شادی همراه قافله سفرم شد.
( شادم به اینکه ظلمت شبهای خویش را
جز با چراغ یاد تو روشن نمیکنم)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ