عزیزترین
وقتی پنج شنبه میشه دلم میگیره یاد اون روزهایی میافتم که
وقتی پنج شنبه میشد از ذوق تعطیلی جمعه که تمام ساعتهاش
با هم بودیم خوابمون نمیبرد اما حالا وقتی پنج شنبه میشه نمیدونم
چکار کنم برات دعا میکنم نمیتونم پیدات کنم تو هیچ جای دنیا
سردرگمم سردر گم قرارمون این نبود که بی خبر بری تنها جایی که
منو آروم میکنه سر زدن به خونه ایه که تنها چیزی که میتونی توش
پیدا کنی این نوشته است که : خفته در اینجا عزیزترین یار و یاورم.
شعرهامو تقدیم میکنم به همه اونهایی که رسیدن به عزیزترینهاشون براشون یه رویاست
شانه برشانه زندگی کردیم
مثل افسانه زندگی کردیم
خنده هامان همه پریشانی
من و درد و تو زندگی کردیم
دل دردمندو سینه هاپرسوز
باهمه سوز زندگی کردیم
شب ما صبح نبوداما ما
باخیال صبح زندگی کردیم
توخیال میکنی رفتی تو
بی خیال تو زندگی کردیم؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ